هفتبرکه: الف ۷۸۸ همزمان با جلسه ۸۸۸ انجمن ادبی در تاریخ ۱۳ خرداد منتشر شد. شعری از محمدعلی ساعیاننسب، یک ویلچرنوشت دیگر از عبدالوهاب نظری، و یک معرفی کتاب از حوریه رحمانیان مطالب اصلی این شماره بودند که اینجا میخوانید. کل نشریه را نیز میتوانید به فرمت پیدیاف دریافت کنید (اینجا کلیک کنید). شعر محمدعلی ساعیاننسب آنقدر فراموشم کردهای که پنهانتر از آن الواح گلی در اعماق زمین و حالا دیگر هیچ کاوشگری آثاری از من پیدا نخواهد کرد مرا در کدام تاریخ ثبت خواهند کرد؟ در کدام تاریخ خواهند نوشت که روزی مردی به این نام در مقابل زنی به زانو درآمد؟ در سینه کدام کوه این عشق را به تصویر خواهند کشید آه… کسی خواهد گفت که چرا امپراطوری باشکوه جوانیام رو به زوال نهاد؟ ویلچرنوشت: استرنج لاو عبدالوهاب نظری با صدای نویسنده بشنوید: http://www.gerishna.com/wp-content/uploads/2016/06/Aleph788-Nazari.mp3 شما به آدمی که روی ویلچر نشستهباشد، کمرش به یک طرف کج باشد و موقع حرف زدن دست سالمش را تکان بدهد چه میگویید؟ من بهش میگویم «استرنجلاو، دکتر استرنجلاو» حالا شما هر چه دلتان خواست صدایش کنید. او یکی از اعضای گروه ده نفرهی ما بود. ما هر پنجشنبه توی پارک جمع میشدیم تا سرگروه برایمان سخنرانی کند. سرگروه فریاد زد: «ما تواناییهامون زیاده» آنقدر به جلو خم شد که سرش نزدیک زانوهایش رسید و مردی که کنارش بود دوباره صافش کرد. ادامه داد: «ما خوشبختترین آدمهای روی زمینیم» تفکر خوشبختترین آدمهای روی زمین بودن جزو قوانینی بود که برای وارد شدن به گروه باید میپذیرفتیماش. رعایتش میکردیم. با صداهای زیر و بم و ناهماهنگ تکرار کردیم: «ما خوشبختترین آدمهای روی زمینیم» نسیم ملایمی پرچمهای سبز و سفید و زرد توی پارک را تکان میداد. پشت سرمان محوطهای بود که بچهها فوتبال بازی میکردند و دورش توری کشیدهبودند. سرگروه دوباره فریاد زد: «کیه که از معلول بودنش ناراحت باشه؟» طبق قوانین دیگر گروه ما نباید از معلول بودن و هر چیزی که به معلولیتمان ربط داشت ناراضی میبودیم. در واقع این قوانین نشان میداد ما آدمهای سالمی هستیم بدون دست و پا. ما فریاد زدیم: «هیچکی» بله. همه فریاد زدیم به جز دکتر استرنجلاو. او دورتر از جمع نشسته بود، چینی به پیشانی انداختهبود و دست سالمش را زدهبود زیر چانه. «ک, ...ادامه مطلب