سازنده دانشآموخته سطح سه موسسه مذاهب اسلامی حوزه علمیه قم است و در این سفر یادداشتهای کوتاهی از حضورش در دهلی را در اختیار پندری گذاشته است.
او در ابتدای این یادداشت نوشته است:
«شاید هر کسی نامی را برای هندوستان در ذهن خود انتخاب کند. مثلا سرزمین ۷۲ ملت یا آنهایی که شکمو هستند سرزمین غذاهای فلفلی یا قدیمیها شاید در ذهنشان سرزمین طبیبان حاذق شکل گرفته باشد. اما من نامش را گذاشتم سرزمین بوقهای ممتد! تقریبا پشت اکثر کامیونها نوشته بود blow horn یا please horn «لطفا بوق بزنید».
متن کامل را بخوانید:
ساعت ۳:۳۰ بامداد فرودگاه دهلی
تقریبا چشم هر کشوری فرودگاه و مکان ورود به آن کشور است. برخلاف برخی از فرودگاههای بینالمللی کشور خودمان، فرودگاه دهلی بسیار بزرگ و مجهز بود؛ البته برخلاف محلهها و کوچههایش. دهلی هم مانند خیلی از شهرها ، شمال و جنوبش بهلحاظ امکانات متفاوت بود. البته این تفاوت در کوچه پس کوچههایش کمتر بود.
شاید هر کسی نامی را برای هندوستان در ذهن خود انتخاب کند. مثلا سرزمین ۷۲ ملت یا آنهایی که شکمو هستند سرزمین غذاهای فلفلی یا قدیمیها شاید در ذهنشان سرزمین طبیبان حاذق شکل گرفته باشد. اما من نامش را گذاشتم سرزمین بوقهای ممتد! تقریبا پشت اکثر کامیونها نوشته بود blow horn یا please horn «لطفا بوق بزنید».
از همان لحظه اول که سوار ماشین شدیم بوق زدنها شروع شد. بماند که اولین نشانه تسلط چند صد ساله انگلیس از لحظه ورود به خودرو را دیدیم. مخصوصا وقتی طبق روال کشور خودمان سرنشین جلو سمت راست و راننده سمت چپ خودرو مینشیند، نزدیک بود جای راننده را بگیرم که دیدم فرمان خودرو سمت راست قرار دارد. گاهی اوقات بدون این که کسی یا چیزی در خیابان باشد راننده بوق میزد. لذا رو به دوستم حاجمصطفی مقدسی گفتم اینجا را باید سرزمین بوقهای ممتد نامید.
شاید الان انتظار داشته باشید از تاج محل به عنوان مکانی که باز دید شده نام برده شود اما نه، هدف دهلی بود و ۵ ساعتیِ دهلی و تاج محل در شهر اگرا قرار داشت.
دهلی مکانهای دیدنی زیبایی داشت از جمله مسجد جامع دهلی، دروازه هند، یادبود کشته شدگان جنگ ملی و لال قلعه.
مسجد جامع دهلی جای باصفایی بود، جایی که هنوز بت و بتپرستی رواج داشت صدای اللهاکبر که از مأذنههای مسجد بلند میشد روحت را جلا میداد. قدمتش به دوران گورکانیان هندوستان بر میگردد. همانهایی که تاج محل را ساخته بودند.
دروازه هند هم زیبا بود مخصوصا با نماد سربازی که مقابل دروازه احترام نظامی گذاشته بود. اطراف دروازه از ملیتهای مختلف حضور داشتند. یاد بود کشتهشدگان جنگ ملی هم جالب بود سرباز هندی با احترام نظامی خاصش مقابل نماد یادبود به صورت پافنگ ایستاده بود و هر از چند گاهی به دلیل گرمی هوا شیفت را عوض میکردند.
جان دادن در راه وطن برای همهی ملتهای آزاده قابل احترام است که اینگونه برایش جایگاه و نماد درست میکنند. حال بماند که برخی در کشور خودمان با خانوادهی شهدا و جانبازان چگونه رفتار میکنند. در مقام یادبود، اسامی تمام کشته شدگان جنگ ملی را روی سنگ حکاکی کرده بودند.
از لال قلعه یا قلعه سرخ نتوانستیم دیدن کنیم گفتند یک ماه دیگر آماده میشود. ظاهرا باز سازیاش میکردند. قدمتش به دوران گورکانیان باز میگشت.
هند و شلوغیهایش
وسایل نقلیه سه چرخ، از سه چرخههایی که با رکاب زدن یک نفر حرکت میکرد تا سه چرخههای برقی و بنزینی و cng که هر کدام نامی جداگانه داشت.
ریکشا، آتو، مینیمترو، ظاهرا صرف با مینیمترو بود که برقی بود. البته شاید برای مردم هند عادی باشد. اما این طبع محاسبه گرماست که سریع میرود سراغ دودوتا چهارتا کردنِ بنزین لیتر ۹۷ روپیهای به تومان ۵۵ هزار آن هم بصورت شناور یعنی هر آن امکان تغییر دارد.
از اینها که بگذریم مسلمان و هندو کنار هم زندگی میکنند. برخی از خلقیات مردمش بسیار تحسینبرانگیز بود. از جمله آدرس دادن، طوری بشما آدرس میداد انگار چندین سال است شما را میشناسد.
یا اگر وارد هتلی یا مغازهای میشدیم و خدماتی را میخواستیم که او نداشت با طیب خاطر آدرس همسایهی خودش را میداد که آن خدمات را داشت. این امر قابل تحسین است که منبع رزق را جای دیگر و دست کسی دیگر جستجو کنیم نه در مانعتراشی برای همدیگر.
هندیهای مهماننواز
مهماننوازیشان هم قابل وصف نیست. از هر آنچه داشتند از شما پذیرایی میکردند. البته ما هم بهرسم ایرانی بودن مخصوصا گراشی بودن با سوهان قم و نان یوخه استان فارس مهمانشان میشدیم. یکی از همینهایی که مهمانش شدیم فداالرحمن نام داشت. اگر وارد خانه یا مغازهشان میشدیم بینصیب نمیماندی حتما چای یا نوشیدنی برای شما می آوردند به اصطلاح خودشان cold drink. زبانشان به دلیل استعمار خیلی بهم ریخته بود. یعنی اصطلاحات انگلیسی با هندی قاطی بود.
تشخیص مسلمانان از هندو ها سخت نبود زیرا زنانشان با حجاب و مردانشان با کلاههایی که معمولا سفید بود تردد میکردند و در تشخیص فروشگاه و رستوران مسلمانان هم کار را ساده کرده بودند استفاده از نمادهای اسلامی نظیر ماشاالله و شهادتین.
با این که به لحاظ مذاهب ۴ گانه اهل سنت حنفی مذهب بودند از عشق ارادت به امامرضا علیهالسلام میگفتند یکی از همین تجاری که با او آشنا شدیم عادل نام داشت و از زیارت امام رضا علیهالسلام به صفای دل و جان تعبیر میکرد و پدرشان که نسیم نامش بود از زیارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اربعین خاطرات خوبی داشت. به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زیبا متوسل میشدند و با ان شاءالله منتظر اصلاح دنیا با ظهورش بودند. وقتی میدانستند طلبه هستیم بسیار احترام میپکردند و ما را هنگام معرفی به یکدیگر مولوی میخواندند. میکروفون دفترش را روشن کرد که صدا به کل کارگاه برسد درخواست کرد کمی قرآن بخوانیم و سوره عادیات را تلاوت کردیم از آیات لذت بردند و التماس دعا داشتند.
روزهای اول خیلی از صدای بوق اذیت میشدیم اما به مرور عادی شد. دیگر بوقهای ممتد جزئی از گشت و گذار ما در شهر و بازار بود ولی هنوز به خیابانهای برعکسش که هنگام عبور کردن باید اول سمت راست را نگاه میکردیم بعد سمت چپ عادت نکرده بودیم کار استعمار همین است فرهنگ و ایده خودش را تحمیل میکند. بگذریم.
آثار اسلامی در بازار و کوچه پس کوچههای شهر به چشم میخورد مسجد و مدرسه شاهی جایی که طلاب علوم دینی برای تحصیل در آنجا سکونت داشتند. نحوه دستهجمعی قرآن خواندشان زیبا بود و در ادامه در کوچه پس کوچهها رسیدیم به مقبرهای قدیمی که سید دادا فداعلیشاه نام داشت وقتی سوال کردیم اطلاعات زیادی نداشتند فقط میدانستند از مبلغین اسلام در زمانهای قدیم بوده و اسلام را گسترش داده معابد کوچکی که برای هندوها بود هم برای ما دیدنی بود. اجازه گرفتیم برای تصویربرداری سوال کرد اهل کجایید گفتیم ایران. عکس که گرفتیم صدایمان کرد میخواست ما را تبرک کند. مقداری از رنگهایی که معمولا ما در فیلمهای هندی دیده ایم را برداشت که بین دو ابروی ما خالی بگذارد. اما بدلیل ملاحظات اسلامی از باب طهارت با عذرخواهی خوداری کردیم اما زنگی که آویزان بود را بهصدا در آوردیم و مرخص شدیم.
هند با آیینهای متنوع و مراسمات فصلی و موسمیاش جالب است، یکی از این مراسمها که برای هندوها بود، (بَم بَم بوله) نام داشت شاید فکر کنید چیزی شبیه همان (پَم پَم توتوتسکه) خودمان است اما فراتر از یک بازی بود. به این صورت که مسافتی ۶۰ کیلومتری را طی میکردند و در طول مسیر چیزی شبیه کَندَر خودمان با این تفاوت که رنگارنگ بود را حمل میکردند و از مکانی مشخص آبی را برای شست و شوی خود بر میداشتند و اعتقاد داشتند با این کار گناهانشان بخشیده میشود. غافل از اینکه شرک گناهی نابخشودنی است و جالبتر اینکه یک عده هم به نیت ثواب بلا تشبیه مانند ایستگاه صلواتی خودمان به آنها خدمات رسانی میکردند و بزرگراه را برای انجام مراسم بسته بودند.
جولان گاوهای ولگرد
در گراش گاهی اوقات از رسانهها عناوینی با عنوان جولان سگهای ولگرد دیده بودیم اما اینجا گاوها در خیابان جولان میدادند بنحوی که گاهی فرشی وسط خیابان بود گاوی بر آن لم داده بود و وسائل نقلیه باید مسیر خود را تغییر میدادند. البته میمونها هم گاهی اوقات بصورت سر زده وسط گفتگوها سرکله شان پیدا میشد برای خودشان امر مهمی نبود اما برای ما جالب.
فلفل با کمی هم غذا
تقریبا فلفل ادویهای افزودنی به تمام غذاهایی بود که مصرف میکردند فقط شیرینیها از فلفل در امان بود که آنهم در کنارش چاشنی وجود داشت که تند بود حتی کازو که خشکبار مورد علاقه ما گراشیهاست هم تند بود. از چایی کرکهایشان نمیشد گذشت همان شیر و چایی خودمان بود با این تفاوت که چایی را درون شیر بدون افزودن آب میجوشاندند با کمی شکر، طعم دلنشینی داشت که با ذائقهی ما سازگار بود.
غذای بریانی شان قابل وصف نیست شاید در وهله اول با شنیدن نام بریانی همان بریانی گراشی به ذهن بیایید. اما طعمش بسیار متفاوت و فوقالعاده تند، گذشتی در کار نبود باید نوش جانش میکردیم. غذاهایشان را کیلویی قیمتگذاری میکردند یک کیلو سفارش دادیم دو ظرف نیم کیلویی با اولین لقمه آب از چشم و بینی بدلیل تند بودن سرازیر شد اما طعم دلنشینش باعث میشد ادامه دهیم.
بهیاد عبداللهاحمد در دهلی
آب و هوای شرجی و بارانی تقریبا هر روز باران بود. سوال که کردیم گفتند تقریبا دو ماه پشت سر هم هروز بارانی است. شاید اگر وضعیت شهر خودمان هم به این صورت بود که هر روز بارانی باشد. عبدالله احمد محسنی باید روزهای آفتابی را گزارش می داد و جالب بود که استوری عبدالله احمد محسنی در مورد هند را هم بررسی کردیم. پیشبینی همان بود که استوری گذاشته بود. با وجود گرمی هوا اما در اکثر مکانها از پنکه سقفی استفاده میشد تا جایی که بنظر درجهبندی هتلها و مهمانسراها یکیاش با کولر یا بیکولر بودن بود. تقریبا ما هم عادت کرده بودیم ظاهرا بهلحاظ برقی مشکل داشتند چرا که در اکثر مواقع برق قطع و وصل میشد و هتل ها عمدتا از باطری و اینورتر استفاده میکردند.
برخی از الفاظ فقط بلحاظ لفظی با گویش گراشی شباهت داشت مثل جیجه در زبان هندی به داماد میگفتند جیجه! حالا اگر جرات دارید به داماد در گراش جیجه خطاب کنید شاید کار به گیس و گیس کشی برسد.
یا وقتی میخواستند بگویند بیا میگفتند آوو.
سخن پایانی: اشتباه منِ طلبه را به حساب اسلام نگذارید
برای مایی که محصل رشتهی مذاهب بودیم بعضی از نکاتی که به صورت کتابی مطالعه کرده بودیم با مشاهدات میدانی متفاوت بود. در میان برخی مسلمانان هند از مدرسه دیوبند که مرکز جماعتالتبلیغ احناف است به خوبی یاد نمیشد. و از همه مهمتر اینکه بیشتر دلمان قرص شد که حقیقت با اسلام است و بس و تمام آیینها و ادیان بخصوص ادیان غیرتوحیدی باطل اند و حق با اسلام است حتی در موارد بهداشتی هم اسلام و مسلمانان از خیلی از ادیان و آیینها جلوتراند. اینکه کسی با کت و شلوار و کراوات هنگام قضای حاجت ایستاده کارش را انجام دهد غیر قابل هضم بود با آن تیپ و قیافه ایستاده!
اما برای خودشان عادی بود حتی در خیابانهای دهلی هم سرویسهای ایستاده عمومی ایجاد کرده بودند. اینجاست که انسان قدر اسلام را بهتر میداند. قدر جامعهی مسلمانان را بهتر میداند قدر صدای الله اکبر ماذنه ها را بهتر میداند.
این تجربهای بود که با همشهریان عزیزم به اشتراک بگذارم که قدر لحظه لحظهی زندگی در جامعهی مسلمانان را بدانیم و در ماه محرم از این فضای معنوی به نحو احسن استفاده کنیم که معلوم نیست این فرصتها همیشه در دسترسمان باشد و خدا را شاکر این نعمت بزرگ باشیم و کمکاریها و اشتباهات منِ طلبه یا مسئولی در جمهوری اسلامی را به پای اسلام نگذاریم انشاءالله.
چرا که شاعر زیبا سرود:
اسلام بذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
والسلام علی من اتبع الهدی.
اخبار گراشی ها...
ما را در سایت اخبار گراشی ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان gerashnews بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:34